جدول جو
جدول جو

معنی دار و بیار - جستجوی لغت در جدول جو

دار و بیار
(رُ)
مجامله. کرشمه:
هر که گوید بر من می نروی گوی روم
چکنی گر نروی، ور نکنی دار و بیار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کار و بار
تصویر کار و بار
شغل، عمل، کنایه از وضع و حال، برای مثال هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باری ست / سپندی گو بر آتش نه که دارد کاروباری خوش (حافظ - ۵۸۲)
فرهنگ فارسی عمید
(رُ نَ)
تمام هستی و مایملک کسی: دار و ندار من همین است
لغت نامه دهخدا
(رُ مَ)
انتظام امور، مایملک شخص. دارایی. (ناظم الاطباء). اما صحیح کلمه ’دار و ندار’ است. رجوع به دار و ندار شود
لغت نامه دهخدا
(رُ بِ)
داروگیر. داروبرد:
زبان گردان گویا شود به داروبگیر
دل دلیران مایل شود به جور و ستم.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(رُ)
امر از داشتن و گرفتن، جاه وجلال و شوکت. (ناظم الاطباء). کرّ و فرّ:
یکی حمله بردند بر سان شیر
بدان لشکر گشن با دار و گیر.
فردوسی.
، فرماندهی. (ناظم الاطباء). ریاست. (غیاث) ، خودنمایی و تکبر. (ناظم الاطباء) ، جنگ و پیکار و ستیز. (غیاث) :
یکی بیژن گیو و دیگر هژیر
که در جنگ بودند با دار و گیر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دار و ندار
تصویر دار و ندار
مال دارایی
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از شخصی یا شیئی صادر شود، آنچه که کرده شود، فعل عمل، شغل پیشه، صنعت، هنر، امر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دار و گیر
تصویر دار و گیر
((رُ))
توقیف و مقید کردن اشخاص، جنگ، جدال، هنگامه، معرکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کار و بار
تصویر کار و بار
((رُ))
مشغولیت، معامله، شغل، کسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کار و بار
تصویر کار و بار
مشغله
فرهنگ واژه فارسی سره